در خوابهای کودکی ام
هر شب طنین سو قطاری
از ایستگاه می گذرد
دنباله ی قطار
انگار هیچ گاه به پایان نمی رسد
انگار
بیش از هزار پنجره دارد
و در تمام پنجره هایش
تنها تویی که دست تکان می دهی
آنگاه
در چارچوب پنجره ها
شب شعله می کشد
با دود گیسوان تو در باد
در امتداد راه مه آلود
در دود
دود
دود ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ--
برای حمایت از وبلاگ بر روی لینک بالا کلیک کنید
salam azizam.mamnoon ke behem sar zadi
اینجا خیلی خوشگله...مطلب های قشنگی داری.قلمت شیواست.
وبلاگ من حذف خواهد شد در طی دو روز آینده.
شاد باشی عزیزم
بنام خدای الرحمان و سلام
متنت زیبا بود.. فضا سازی جالب بود که دقیقا منو برد به تماشای قطار ! فقط یه ایراد کوچولو !!! هر شب طنین سو قطاری... منظورت سوت قطاری بود دیگه؟ ؛ت؛ جا افتاده .. درستش کن.... از اینکه واسم وقت گذاشتی سپاسگذارتم.
یا حق !
سلام خانومی
وب جالبی داری
برات آرزوی موفقیت میکنم
اگه دوست داشتی منا لینک کن تا منم تو را لینک کنم
..::((مشاور املاک عشق))::..
حتما به منم سر بزن
سلام رویا جان
ممنونم از حضورت در وبلاگم خوشحالم کردی
تو هم وب زیبا و متفاوتی داری برات آرزوی بهترین هارو می کنم
در کوچه های خیالم
آسمان صاف
آبی بود
گنجشک ها
با زاغی سیاه
روی یک درخت نغمه سر داده بودند
و من
و تو
و ما
با ناباوری
تماشا گر بودیم
در پناه خدا
بای
سلام رویا جان
زیبا بود و دلنشین موفق باشی