آونگ ساعت در مدار ثابت تردید می جنبد
یک رفت یک برگشت
یک رفت یک برگشت
حمل صلیب تنهایی بر شانه ی زخمی
تکرار سوزش در میان آتش وحشت
در دشت های خشک
سرگشتگان
با چشم های خسته از توفان شن باد
با پنجه های منقبض
در خک می کاوند
اجساد
در قبر می جنبند
و دشت های خشک
پر می شود از مردگان بوینک سرد
آویخته از هیکل شان پاره های گوشت
و خیک های کرم
سرگشتگان
آغوش می شوند
با مردگان در رقص می ایند
با مردگان در خواب می روند
و لاشه های موش ها و کرم ها را تند می بلعند
پایان تنهایی
پایان خونریزی تردید
آغاز ایمان
با چشم های بسته و خاموش
آونگ می جنبد
آونگ ساعت باز می جنبد