اسمان است و من و یک پرواز
ما به دنبال چه ایم از اغاز
ما گریزان و شتابان و پریشان حالیم
زندگی چیست کز او می نالیم
زندگی
داستان مردیست
که به نان اندیشید
صبح تا شام دوید
و به نانش نرسید
زندگی
قصه ی پیرزنیست
که پی کارگران می خوابید
پیر مردش شاید
که مداوا بشود
زندگی
گریه ی دخترکی در سبد است
که مادر می خواست
دست ها مشت به دیوار سبد می کوبید
ناز ان دخترک زیبا را هیچ عابر نخرید
زندگی
شاخه گلی پشت چراغ سرخیست
که به دستان ظریف پسری نه ساله
سوی ما می اید
سبز میگردد و از نو حرکت باید کرد
زندگی
تلخ ترین فاجعه ی عمر من است
چه کسی بود مرا دعوت کرد
زود تر باید رفت
زود تر باید مرد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای حمایت از وبلاگ بر روی لینک بالای صفحه کلیک کنید
می شه نام شاعر رو هم بنویسی!؟
سلام دوست عزیز وبلاگ باهالی داری امیدوارم موفق بشی.اگر مایلی تبادل لینک کنیم؟
زندگی چیزی نیست
که لب طاقچه عادت
از یاد من و تو برود ....
سلام زیبا نوشتی دوست گلم ولی قاب وبلاگت خسته کنندس
ولی خیلی قشنگ نوشتی
سلام خیلی ممنون که به من سر زدید خوشحال شدم وبلاگتون خیلی خوشگله بای تا های.
زندگی شاید ان جشنی نباشد که فکرش را میکردی...ولی حالا که دعوت شدی تا میتونی زیبا برقص.