وقتی یکشنبه ای از یکشنبه ها و شاید دو شنبه ای از دوشمبه ها مرگ سراغ مرا بگیرد چیزی فراتر از عشق آری عشق این کهنه کلام دلاویز چشمانم را با خواب رازقی ها پیوند خواهد زد و پیچک واهمه سالیان را به مهر خواهد گسست
رویا
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1387 ساعت 10:00 ق.ظ
بیا که زخم سکوت تو از تنهاییت ژرفتر است. بیا که در تاریکی شب، دیوارها بهدور گریزند. طبلی در سینهء جنگل به تپش افتاده. در سیاهی شب، انفجار نارنجک خورشید ظلمات عمق را آذرخشانه ترک اندازد. برکهء پیچان از میان درختان، اینه به افلاک اندازد تا راز را به فلک با رمز رساند.
ای آفتاب، پیکر این دوست را التیام بده. او را دوباره به پرواز در آر. ای ستارهگان، با نظم فلکیتان چون آتشگردان کیهانی شبهای او را سپید گردانید
نگاه تو بر در است با یاد پنجره باز رو بباغ، هوای تازه، خورشید تابان، پرنده ی خوانای عاشق بر همیشگی سبزی شاخه سرو.
نگاه تو بزندگی بجامانده در چشم رفیقان عشق، شکوفانی سرخ نسترن تابستان منگوله های میوه مهرگان باغبان دانه جو در خاک خوب اندیشه و بازوی کار بهار.
نگاه تو از زندگی گذرد- با عبور از اعصار به کویر و کوهسار. نگاه تو نگاه تاریخ است ادامه وجدان مزدک و بابک، حلاج و عشقی، در شعر سعید گلسرخی و مختاری. تو در نگاه کودک امروز نگرانی دیرین امروز، وعده روشنی فردا، در آسمان شفاف هدیه داری.
نگاه تو زنده است- در پرواز باز پشتک کامل کبوتر در نیلی آسمان شنای خیس ماهیان رود ورود دریا، اندیشه مرور دیروز انسان فردا.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
متن جالبی هست
موفق باش
سلام
ممنون از حضور سبزت و منتی که برام گذاشتی خوشحال میشم دوباره بیبینمت آپ کردم منتظرم
بیا که زخم سکوت تو از تنهاییت ژرفتر است.
بیا که در تاریکی شب، دیوارها بهدور گریزند.
طبلی در سینهء جنگل به تپش افتاده.
در سیاهی شب، انفجار نارنجک خورشید
ظلمات عمق را آذرخشانه ترک اندازد.
برکهء پیچان از میان درختان، اینه به افلاک اندازد
تا راز را به فلک با رمز رساند.
ای آفتاب، پیکر این دوست را التیام بده.
او را دوباره به پرواز در آر.
ای ستارهگان، با نظم فلکیتان
چون آتشگردان کیهانی
شبهای او را سپید گردانید
نگاه تو بر در است
با یاد پنجره باز رو بباغ، هوای تازه،
خورشید تابان، پرنده ی خوانای عاشق
بر همیشگی سبزی شاخه سرو.
نگاه تو بزندگی بجامانده
در چشم رفیقان عشق،
شکوفانی سرخ نسترن تابستان
منگوله های میوه مهرگان باغبان
دانه جو در خاک خوب
اندیشه و بازوی کار بهار.
نگاه تو از زندگی گذرد-
با عبور از اعصار
به کویر و کوهسار.
نگاه تو نگاه تاریخ است
ادامه وجدان مزدک و بابک،
حلاج و عشقی، در شعر سعید گلسرخی و مختاری.
تو در نگاه کودک امروز
نگرانی دیرین امروز، وعده روشنی فردا،
در آسمان شفاف هدیه داری.
نگاه تو زنده است-
در پرواز باز پشتک کامل کبوتر در نیلی آسمان
شنای خیس ماهیان رود ورود دریا،
اندیشه مرور دیروز انسان فردا.