شعری بگو به رنگ سرود نگفته ای
حرفی به عطر و بوی گل ناشکفته ای
من هر چه گفته اند، شنیدم ز می فروش
جامی بیار از سخن ناشنفته ای
گاهی ز طرح پنجره ی نیم بسته ای
گاهی زیاد آرزوی نیم خفته ای
آویزه ای بساز، که جانش کند پسند
در گوش هوش من بنما در سفته ای
با من بگو به لطف لب بسته، داستان
داری اگر حکایت راز نهفته ای
گردی به خاطری ننشانید همچو اب
هر رهروی که رفت، ره پاک رُفته ای
در رنگ و بوی گوهر فطرت شناور است
حرف نگفته است، گل ناشکفته ای
به هم رسیدن
به هم نرسیدن
یا
هر چه که شد
بیا بیاندازیم گردن کهکشان و
سرنوشت و
خدا
تا کمتر گریه مان بگیرد
م.ل!
سلام رویا جون خیلی وبلاگه زیبایی داری از این که از وبلاگه من دیدن کردی و نظر تو دادی سپاس گذارم