سلام... وب زیبایی دارید. خوشحال می شم به من هم سر بزنید. اگه از وبم خوشتون اومد نظرتون رو راجع به تبادل لینک هم بهم بگید. منتظرم... [گل]
روزی است بهاری و نهری میان دره گل سرخ جاری است اما تونیستی که ببینی زیبایی آن را من نشسته ام روی یک تخته سنگ کنار رود و می بینم درون آب تصویر خودم را که تنهایم دیگر نمی بینم کسی را در کنار رود همراهم کجایی زمزمه هر شب من و نفس صبح کجایی روح . کجایی حس خوش لحظه دیدار چه کنم که دیگر چاره ای نیست و تنهایی غالب گشته خورشید از پشت ابر آمد و نور خود را تاباند تا لحظه ای حداقل آرامش درون وجودم جاری و چشم به راه دوباره و چشم به راه دوباره .....................
سلام. وبلاگت خیلی قشنگه . منم وبلاگمو رو به روز کردم . دوست دارم که سر بزنی. اگه هم دوست داشتی تبادل لینک کنیم باهم . خداحافظ
[ بدون نام ]
چهارشنبه 1 خردادماه سال 1387 ساعت 10:10 ب.ظ
دل دیونه ای دل ای بی نشونه ای دل ندونستی زمونه نامهربونه ای دل وقتی شکستی از عشق عاشق شدی دوباره ندونستی محبت خریداری نداره حرفهای عاشقونه وقتی پر از فریبه دنیا به چشم عاشق یه دنیای غریبه اون که امروز آشنامه اوج عشقش تو صدامه می ره فردا بی بهونه درد عشقو کی میدونه؟
سلام خسته نباشید
از مطالبتون استفاده کردم
سپاسگذارم
منتظر دیدار شما در وبلاگم هستم
شادکام و بهروز باشید
[گل][گل][گل]
سلام...
وب زیبایی دارید.
خوشحال می شم به من هم سر بزنید.
اگه از وبم خوشتون اومد نظرتون رو راجع به تبادل لینک هم بهم بگید.
منتظرم...
[گل]
روزی است بهاری و نهری میان دره گل سرخ جاری است
اما تونیستی که ببینی زیبایی آن را
من نشسته ام روی یک تخته سنگ کنار رود
و می بینم درون آب تصویر خودم را که تنهایم
دیگر نمی بینم کسی را در کنار رود همراهم
کجایی زمزمه هر شب من و نفس صبح
کجایی روح . کجایی حس خوش لحظه دیدار
چه کنم که دیگر چاره ای نیست و تنهایی غالب گشته
خورشید از پشت ابر آمد و نور خود را تاباند تا لحظه ای حداقل
آرامش درون وجودم جاری و چشم به راه دوباره
و چشم به راه دوباره .....................
سلام
مرسی که به من سرزدی
موفق باشی
نمیدانم ...
نمیدانم این رودخانه بی پایان مرا تا کجا خواهد کشانید ...
بسان رهگذری مات قلوه سنگهای کف رودخانه را نظاره می کنم
و حیران از این همه نفرت که بر من میبارد ....
خدایا دل من بی کینه است ....
و من مسافر شبهای مهتابم...
آرزو در من خفته است و من شبهای درازیست که بیدارم .
دلم هوس رفتن نموده است...
من یاد گرفته ام خوبی همانند آب است ......
فرقی هم نمی کند اگر چشمهای من بیزاری ببینند ....
دستهای من خالی بمانند ...
.پاهای من رنجورتر از قبل سایه سبک مرا به اندام بکشند ...
و فرقی هم نمی کند اگر هیچ کس مرا نشناسد .....
من همان مسافرم با همان کوله بار ! باید بروم ...
نمی دانم به کجا ....
فقط میدانم که خدایی هست که در این نزدیکیهاست
مرسی
سلام. وبلاگت خیلی قشنگه . منم وبلاگمو رو به روز کردم . دوست دارم که سر بزنی. اگه هم دوست داشتی تبادل لینک کنیم باهم . خداحافظ
دل دیونه ای دل ای بی نشونه ای دل
ندونستی زمونه نامهربونه ای دل
وقتی شکستی از عشق عاشق شدی دوباره
ندونستی محبت خریداری نداره
حرفهای عاشقونه وقتی پر از فریبه
دنیا به چشم عاشق یه دنیای غریبه
اون که امروز آشنامه اوج عشقش تو صدامه
می ره فردا بی بهونه
درد عشقو کی میدونه؟
سلام خوبی؟
آپم منتظر حضور گرمت هستم
[گل][بدرود]
موفق باشید عزیزم .
سلام...
مرسی که به من سرزدی
وبلاگت خیلی قشنگه
مرا به گریه میار ...
گیاه وحشی کوهم نه لاله گلدان
مرا به بزم خوشی های خودسرانه مبر
به سردی خشن سنگ خو گرفته دلم
مرا به خانه مبر ...
گیاه وحشی کوهم در انتظار بهار
مرا نوازش و گرمی به گریه می آرد
مرا به گریه میار ...