باز باران بی ترانه گریه های من شبانه می خورد بر سقف قلبم یاد ایام تو داشتن می زند سیلی به صورت باورت شاید نباشد مرده است قلبم ز دستت فکر آنکه با تو بودم با تو بودم شاد بودم؟؟؟ مثل یک گنجشک کوچک بی مهابا پر گشودم بر سر بامت نشستم همچو یک عقاب بی رحم بال من را تو شکستی توی این شبهای تهران گریه کردم چون یتیمان مثل یک رویای کوچک گم شدم در خاطراتت کاش هرگز تو نبودی کاش هرگز تو نبودی ....
از یه ترکه می پرسن دوست داری توی تاکسی با کی بشینی؟ میگه با یه دختر خوش قد و بالا وخوشگل و قد بلند با نامزدش. میگن واااا اخه برای چی بانامزدش ؟ میگه اخه میچسبن به هم جا برای من باز می شه چه انتظار عجیبی...تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت...چه کودکانه سپردیم دل به قصه قسمت چه بی خیال نشستیم...نه کوششی..نه وفایی...فقط نشسته و گفتیم....خدا کند که بیایی