و ده ها مورد دیگر ...
برنامه زمان بندی شده و مشخص + 1 الی 3 ساعت فعالیت در هفته = درآمدی مناسب تا پایان عمر (در منزل)
اولین و تنها مبتکر و مجری طرح خود اشتغالی مبتنی بر اینترنت در جمهوری اسلامی ایران (بیش از 50.000 مشترک در سراسر کشور)
(طرف قرارداد با شرکت پست جمهوری اسلامی ایران)
آنقدر رشد خواهم کرد
که پرندگان
در آرزوی نشستن بر شاخه هایم
به کلاس پرواز روند
پس از فتح جوّ زمین
به شکار خلاء خواهم رفت
می روم به دنبال سرزمین موهومی فرشتگان
آنجا که هزاران آرزو
در صف طویل نوبت
یکی یکی مردود می شوند
می روم به سرزمین عصیانی شیطان
به اوج هرج و مرج
این دو را چه سخت در رقابت دیدم
جام ایمان را
گاه در دست این
و گاه در دست آن دیدم
من فراتر از ایمان خواهم رفت
من بالاتر از وحدت
به آنجا که هیچکس نداند کجاست، خواهم رفت!
به عیادت صمیمیّت
در بیمارستان دل رفتم
بر روی در نوشته بود
خطر مرگ!
مبتلا به میکروب غربت
از پشت شیشه نگاهش کردم
چه لاغر شده بود و چه نحیف می نمود
دانستم که روز وداع نزدیک است
مُشتهایش را باز نمود
کف دستش
قطره های اشکم بود
که روزی به او بخشیدم
به چشمهایم دست کشیدم
خشک بودند
نمی دانم که ما خوشبختیم یا بدبخت؟
خوشبخت، زیرا عصر ما، عصر تکنولوژی است، عصر همانند سازی، عصر آفریدن
و بدبخت، زیرا که روح ما، خم و ناتوان زیر بار اطلاعات به ذهن حمّالی می دهد
خوشبخت که می توان با جت سریع و سیر، دنیا را کمتر از یک روز دَرنَوردید
و بدبخت که در فشردگی زمان و در حسرت تعطیلات
تنها می توانیم قدم هایمان را از ماشین تا اطاقک کار بشماریم
خوشبخت که می توان کتاب را به صورت الکترونیک خواند و کاغذ مصرف نکرد
و بدبخت که دیگر مرگ درختان به قیمت یک جاده ما را سوگوار نمی سازد
خوشبخت که می توان کلاس عرفان در اینترنت داشت و پیر را پشت شیشه دید
و بدبخت که برای پرداختن کلاس روحمان را زیر منگنه میگذاریم و می فروشیم
خوشبخت، چون علم آنقدر رفته به پیش، که دنیا دگر دهکده ای است
و بدبخت که در این دهکده همه خسته، همه بیگانه، همه سرگردان
خوشبخت که انسانیم و فرشته ها به فرمان ما
و بدبخت که مختاریم
مختار که نابود سازیم مثلث روح و جان و تن
و برانیم گاری علم را در جادهء صاف بشریت
چرا همیشه از آیینه و نور بگوییم
گاهی هم از تاریکی و فولاد بگوییم
گاهی بجای ستودن عشق
آنرا محکوم کنیم
مجازاتش، حقیقت!!
ببیند که به اسم او، چه ها نمیکنند؟
بگذاریم که دلش ز خیانت بشکند
گاهی هم صلح را بازداشت کنیم
و بفرستیم به میدان جنگ
بگذاریم که لمس کند وحشت مردن و خون سرخ و گرم
گاهی از صداقت بازجویی کنیم
که تو کجا بودی وقتی که دروغ
دردلها پرسه می زد و ریا می فروخت؟
بیایید گاهی وفاداری را به دادگاه طلاق بفرستیم
و بیاندازیم وسوسه را بر جانش
و بگذاریم زُل زند چشمهای وقاحت بر چشمهایش
گاهی بر گلوی وحدت شمشیر تیز تفرقه گذاریم
بگذاریم بلرزد از وحشت تکه تکه شدن
بگذاریم که بکشد رنج اختیار
گاهی به عصمت گناه تزریق کنیم
بگذاریم تب کند ز لذت
بشناسد پشیمانی
گاهی تعادل را ببریم بر سر پرتگاه افراط
بگذاریم بریزد دلش ز ترس
و بلغزد تلو تلو خوران به درّهء تفریط
گاه بِدَریم لباس محرمیت را ز شریعت
بگذاریم تا بچشد عریانی شرم
بگذاریم گاه روح جسدش را غسل دهد
و لمس کند سردی مرگ
گاه دُعا را ببریم به بخش سرطان
بگذاریم ببیند به چشم، درد و یأس
گاه سکوت را بیاندازیم در کندوی همهمه
بگذاریم که کلافگی نیشش زند
نداند چکار کند؟
بدَوَد هر طرف ز مرهم درد
و گاه شعر را بیاندازیم در یک سلول با جفنگ
بگذاریم بیاموزد نا هماهنگی و نا موزونی
و فراموش کند لحظه ای هر چه نظم و حرف شاعرانه و همرنگ
برنامه زمان بندی شده و مشخص + 1 الی 3 ساعت فعالیت در هفته = درآمدی مناسب تا پایان عمر (در منزل)
اولین و تنها مبتکر و مجری طرح خود اشتغالی مبتنی بر اینترنت در جمهوری اسلامی ایران (بیش از 50.000 مشترک در سراسر کشور)
(طرف قرارداد با شرکت پست جمهوری اسلامی ایران)
1. چهار حلقه DVD شامل: 99 فیلم (اکشن، کمدی، عاشقانه، ترسناک و ...)
2. یک دستگاه فلش مموری با حافظه 1 گیگابایت و ضمانت نامه TimeLife
3. 45% تخفیف ویژه دانشجویان
4. 60% تخفیف ویژه جانبازان - آزادگان و خانوادهای معظم شهدا
کیوان من ای میر مجتبی
داراد حقت در ضمان خویش
ای گشته به شعر و سخنوری
مشهور به عهد و زمان خویش
گیتی گهری چون تو پر بها
پرورده نباشد به کان خویش
بس گنج فشاندی به مفلسان
از خامه گوهر فشان خویش
بس تشنه که سیراب کرده یی
از چشمه کلک و بنان خویش
یک جرعه فشاندی به کام خشک
از رشحه طبع روان خویش
از لطف ستودی مرا به شعر
کردی خجلم از بیان خویش
پندی به ادب داده یی مرا
کت عرضه کنم امتنان خویش
مدحی که تو گفتی منش به فخر
سازم همه جا حرز جان خویش
و ده ها مورد دیگر ...