-
اشعار حمید حیدری
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 21:52
من رسیدم: من رسیدم به سرزمین سریر یا که شاید به باغ فراخ ماجراجویی عشق من رسیدم: به بوی خیس تپیدن؛ به مشت خشک تلاطم؛ به عمق نرم رهایی؛ به وزن صوت دریدن. من رسیدم... من رسیدم: به دور نمای ذکاوت؛ من رسیدم به شاخسار تنگ علامت؛ و رسیدم به لوح پاک فراغت. عاقبت من به خود رسیدم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 21:49
کسب در آمد اینترنتی برای اطلاع بیشتر بر روی لینک بالای صفحه کلیک کنید
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 21:48
دل ز گریه های آدمی سخت است یادت بودن در این روزگار سخت است تقدیرم سیاه تر دیروز است دلم غمگین تر از هر روز است مردنت سکوتی بس زیباست چشمانت با خاموشی زیباست گویا کفن سپید بر تنت زیباتر بود گویا آرام تر به خوابی ابدی رفته بودی اشک می ریزم برای گرسنگی شبانت فریاد می زنم از رنجهای شبانت هر چند خاموشی من فریادتد هستم اگر...
-
اشعار سارا نوری
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 21:47
صدای تلخ و آشنا می اید به همراه باد و طوفان می اید خواه بمان خواه بمیر! این فصل زندگیست می گذرد و می اید این راز زندگیست باز هم بگو با تلخها و جدایی هایش دوستش داری وجودت از او پر شده انکار نکن چون نمایان شده
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 21:44
فکرهای مشوش در حواشیح کتابها پدیدار است اکنون من مانده ام و کتابهای نا تمام و این همه آرمان و آرزو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 20:05
برای حمایت از وبلاگ بر روی لینک بالای صفحه کلیک کنید
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 20:03
چشم و گوش به نفرینی در وقفِ آدمیان بود، اگر نَه سپیدِ پگاه، هم زردِ نیمروز هر روز سرخ تعبیر شد و کاهنده کوه به فریادِ سکوت همان اشارتِ تاریک کرد که برگِ دَم زده در هُرمِ آفتاب با رقصِ واپسین تا خاک.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 20:03
بیصدا بیبهانه نیست، ما نیز بیصدا بیبهانه نبودیم. همصدا ـ حیرتا ـ به شادترین ترانه شدیم، به شادترین ترانه و پیداست، پایانِ ترانه را نَه که نمیدانی، خوب اینچنین که تو میخوانی. در خانه سِحرِ سرانگشتت همه عمر دریچه گشود. بانویِ همه سِحر! از چشمِ آسمان هم نشانهی توفان را نَه که نمیخوانی، نبضِ نسیم را خوب اینچنین...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 20:02
دور از خروشِ خیابان در خانه سکوتیست امروز، به گوشِ آفتابنِشین گوئی سکوتِ روستا، میانِ دشت وقتی به کارِ ساقه و داس همهمه میشود. طلسمی شکسته است انگار؛ هزار بهانه، هزار پندار آرامآرام واهمه میشود.
-
اشعار سعید رضوانی
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 20:01
عشقت بهایِ خسرانِ بودن است، حاصلِ سالیانم نَه، که سال بیتو همه سال بر کِشتگاهَم مترسک خمیازه میکشید. به پیشانی نامت، خوبِ بیریاضت، تقدیسِ قَدَمَم شد بر راهِ بیتقدّس، همچنان در گوش کلامت ترانهی تسلّیم باد، که دشوار باید رفت.
-
اشعار پیوند باور
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 20:00
ای که مثل تورو حتی توی رویا نمی بینم سر کوچه های ذهنم به خیال تو میشینم ببین این زمستون سرد به منو تو چه جفا کرد بین ما یه سد محکم یه کوه یخی بنا کرد نکنه دلت دوباره منو اینجا جا بذاره نکنه چشمای نازت اشکمو بیاد نیاره نکنه غریب بمونم توی شهر آرزوهات نکنه دیگه نباشم توی رویا توی فردات بگو بر می گردی اینبار هنوزم هستی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 11:28
از سیاهی چرا هراسیدن شب پر از قطره های الماس است.......... فروغ
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 11:15
زیستن در لحظه ها را بیاموز و از جمیع فرداها پیکر کینه توز بطالت را میافرین . مرگ سخن دیگریست . مرگ سخن ساده ایست و من دیگر برای تو از نهایت سخن نخواهم گفت . که چه سوگوارانه ست تمام پایان ها . رجعتی باید . رجعتی دیگر باید . به حریم مهربانی گل های ابریشم . به رنگ روشن پرهای مرغ دریایی . به باد صبح که بیدار می کند . چه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 11:09
چه جمله ای.... زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست .امتحان ریشه هاست؛ ریشه هم هرگز اسیر باد نیست ریشه هم هرگز اسیر باد نیست
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1387 22:39
کمی انتظار برای من همیشه به چهار راه دیر می رسم. و زمین خسته که دیگر توان مرا ندارد. باید بنشینیم و فاصله های کش دار را شماره کنم کمی انتظار برای من و گویش تو با زمین او را صبور تر خواهد کرد. بمان بر سر خیابان کمی انتظار برای من
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1387 22:38
تا تلاقی خطوط موازی به انتظارت خواهم نشست از کجا آمده بودی. این چنین آرام آرام از کنار آخرین پنجره که از آن می گذشتم. خسته خسته راه رفته بودم. تنهایی ام در امتداد دستهایت بزرگتر خواهد شد. من اینجا تا تلاقی تمام خطوط موازی. تا پر شدن صدای قلبم به انتظارت خواهم ایستاد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1387 22:37
بی راه بی راه زیبا و بدکاره. و سحر خنیاگر آن که فراموش می کنم مرگ پرنده ای را در انتهای راه.
-
اشعار مریم تاجیک
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1387 22:35
بانوی تنهای من گاه با خود عهد می کنم بدیهایت را فراموش کنم باور کن ادامه ات را... من هنوز خسته از کوله بار سختی پدرت هستم. و از عقده های کودکی ات بیزارم. فراموشم می کنی من هم مانند برادرم . به خانه که می رسم . عطش یک چای گرم دارم . کاسه سوپی را که همیشه برای من فراموش می کنی باور کن -هیچ زن هرزه ایی در خانه ات پیر نمی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1387 22:34
تو یک نوری ز خورشیدی چرا از سایه می ترسی گمان کردی که چون بیدی؟ چرا از باد می ترسی نه آن رنگی که بارانی بشوید جسم بی جانش نه آن مرداب دلگیری که گویا مرده فرجامش نگو جانا که تنهایم بیا از قطره دریا شو نترس از حمله ی سرما بیا یک سرو زیبا شو بیا بشکن حصار تن بیا فریادها سرکن بیا برخیز و با خوابی تمام دیده ها ترکن ز خون...
-
اشعار مهدی فاضل
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1387 22:32
انتظار سردرگمی جستجو هدیتی است از جانب تو و قطره های اشکی که از فراق تو می چکد روح عطشوار مرا سیراب می کند اینک چه سخت لبخند معصومانه ی تو دستان اراده ی مرا تا اوج سقوط می کشاند و چه بی رحم است چشمان زیرک تو در خواب های آشفته ی من ای کاش بی دریغ بود روزگار در سخاوت خویش تا ستارگان آذین آسمان پیوند ما می شدند
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1387 22:14
مجالی نیست، نازنین زندگی را فریاد کن! تپش پرحرارت قلب را مجالی نیست سرخی خون را فریاد کن! فرصتی نیست، نازنین زندگی را تصویر کن! فوران اشک شوق را فرصتی نیست آبی عشق را تصویر کن! که تنها نگاه روشنای نیلی صبح سپید برای من کافیست.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1387 22:13
آرام و بیصدا گام برمیداشت. در اعماق سرد و تاریک اکنون خویش، اندیشهای بود گوییا خاموش! نقش گنگ آرزوهای نهاناش، بود شاید کاین چنین پیدا غلت میخورد در هذیان گرم خویش! الههی سکوتی سرشارتر از خیال بود شاید کاین چنین به شهوت به زیر سینهی خویش میکشیدش! گیج و عبوس گام برمیداشت. در رویایی که از تنگنای پر پیچ و خم...
-
اشعار بهمن بهمنانه
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1387 22:12
برخیز و رختِ رخوتِ خوابِ خرابِ خویش برکن که برهنهگی را شایستهتر تا جامهای تار و پودش نفرتی ناموزون که چنیناش بافتهای برخیز و کمرِ نگاهِ کورِ گور گسیختهات بشکن که سیاهی را بایستهتر تا نمایی ذره ذرهاش تاریِ ناهمگون که چنیناش ساختهای
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1387 22:10
سوالمو جواب نداد میگه حرفام گنگ براش نذاشت که من راهی بشم به زیر بارون چشاش سوالمو جواب نداد ، گفتش که دوستت ندارم نمی تونم توی دلت گلای عشقو بکارم حال منو نفهمیدش وقتی که رفتش بی صدا ندید که غم عشقشو من کشیدم تا به کجا نفهمیدش که بعد از اون، سایه ای حتی ندارم نمی دونم دونست یا نه ، تو این شبا بی ستارم نفهمیدم چشاش...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1387 22:06
روزای خالی از درنگ کجا میرید با این شتاب؟ نگاه کنید به این روزا از پشت چهره نقاب نگاه کنید که این روزا پنجره ها بسته شده ازتکرار بی کسیا دل تو سینه خسته شده نگاه کنید زندگیمون پر شده از مکر و دروغ بازم دلو فریب میدیم ،تو این روزای بی فروغ تو آسمونا می شماریم ستاره های مردرو به هم دیگه قرض نمیدیم، بذرگلای خنده رو دقیقه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1387 22:04
سکوت تو ای آینه گم می کنه عکس منو این دل من جا می زاره حتی روزای روشنو ای آینه چیزی بگو، اگه شده واسه یه بار به خاطر خدام شده منو به خاطرت بیار ای آینه همدم من خستگی رو بگیر ازم تواین روزای پرملال خیلی خیلی دیگه کمم ای آینه تو ذهن توفقط یه عکس مونده ازم سر اومده طاقت دل توغصه واین همه غم ای آینه سکوت تو همدم فریاد منه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1387 22:03
راوی غصه ها شدم این دیگه حاشا نداره ببین دل شکستمو، ببین دیگه نا نداره؟ تو جنگ آسمونو ماه چشام فقط یه ناظره تنم برای جون دادن همیشه حی وحاظره حرمت سقف آسمون دیگه شکسته مهربون اونم داره میره سفر دیگه شدم بی همزبون ازعشق واون همه صفا چندتایی مونده خاطره دیگه کسی نمی شینه غروبا پشت پنجره عشقم شده عروسکی افتاده دست بچه ها...
-
اشعار امیر عسگری
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1387 22:01
حالا من اینجا نشستم روبه روی بوم دنیا ساده وخسته و تنها، چشم به راه صبح فردا حرفای صمیمی تو همشون تلخن و سنگین تموم شبای عمرم مثل حرفات شده غمگین یادمه مادر بزرگم زیر گوش من می گفتش قصه زندگی ما قصه سنگ و شیشه روزای زندگی ما سیاه مثل همیشه من هنوز اینجا نشستم توی این سکوت ساحل خودم اون جا بودم اما فکر من یه جای باطل...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1387 11:56
برای حمایت از وبلاگ بر روی لینک بالای صفحه کلیک کنید
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 اردیبهشتماه سال 1387 14:41
تا به کی گویم سهم من باش تا بکی گویم و تو تنها سکوت کنی به حرمت پاییز لحظه ای باش... ..