-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1387 19:24
نیمکت کهنه باغ خاطرات دورش را در اولین بارش زمستانی از ذهن پک کرده است خاطره شعرهایی را که هرگز نسروده بودم خاطره آوازهایی را که هرگز نخوانده بودی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ- برای حمایت از وبلاگ بر روی لینک بالای صفحه کلیک کنید
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1387 15:52
کار در منزل با حقوق عالی رو لینک بالای صفحه کلیک کن
-
بای حمایت از وبلاگ بر روی لینک بالای صفحه کلیک کنید
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1387 15:50
برای حمایت از وبلاگ بر روی لینک بالای صفحه کلیک کنید
-
دنبال کاری؟؟؟؟؟؟؟؟
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1387 15:38
با کلیک بر روی لینک بالا لذت کار در منزل را بچشید
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1387 09:19
برای حمایت از وبلاگ روی لینک بالای صفحه کلیک کنید
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1387 09:18
آمدند دوباره ابرها آمدند و چتر ، در سیاهی چند ماه فراموشی دوباره به من فکر می کند به جاده هایی که هنوز به دنیا چسبیده اند به غربتی که میان کلمات و سفر چه قدر سنگین مرا به راه می برد تو رابه خانه می آورد در این سفر که ماه سفید است و آسمان که همان آبی بود وقتی از نیمه ی مرطوب ماه بر می گردم وقتی از ماه شبانه ی خیس که به...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 19:57
تو خونه بشین و کار کن رو لینک بالا کلیک کن تا بفهمی چه خبره.......
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 19:56
هر بامداد، مرگ بر سر راهم نشسته است به صبحانه، میزی کوچک با نیمرو و عسل، اما بی لبخند. شاید اگر می دانست، شوم ترین رویداد هم از آغاز میلاد من بود، لبخندی چاشنی قهوه ی تلخش می کرد، پیش از آنکه برخیزد.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 19:54
کسب در آمد از طریق اینترنت برای اطلاع بیشتر بر روی لینک زیر کلیک کنید
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 19:48
شعری بگو به رنگ سرود نگفته ای حرفی به عطر و بوی گل ناشکفته ای من هر چه گفته اند، شنیدم ز می فروش جامی بیار از سخن ناشنفته ای گاهی ز طرح پنجره ی نیم بسته ای گاهی زیاد آرزوی نیم خفته ای آویزه ای بساز، که جانش کند پسند در گوش هوش من بنما در سفته ای با من بگو به لطف لب بسته، داستان داری اگر حکایت راز نهفته ای گردی به...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 19:46
غزل ، هرواژه را از " گفت ِ مردم " راه نیست هر که زین آیین گریزد ، جز تنی گمراه نیست ! واژه اینجا ، زبده الماسی بود با صد تراش آن که چون آیینه ، رویش تیره با هر آه نیست ! مدح کس زین نغمه بیرون کن ، که آن فرزانهع گفت : " عرصه یشطرنج ِ رندان را مجال ِ شاه نیست ! " " گفت ِ مردم " در غزل ، گلبانگ ِ ناسازی زند کله پز دانی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 19:43
برو رو لینک بالا کلیک کن ببین چه خبره...................
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 19:40
دیروز که باز می گشتم، همه ی راه را آفتاب غروب می کرد. می دانی غروب چیست؟ آن بالا، ابرها چون کوه ها می ماندند: دیواری در افق برکشیده، سیاه در دل کویر. می دانی کویر چیست؟ در راه بازگشت، در تمام راه، آفتابی در کویری غروب می کرد. می دانی دل چیست؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 19:40
بالاخره بارید، آسمان را می گویم دیگر، که روزها سر به گریبان بود. حالا هی ابرهای سپید پنبه ای می ایند و می روند در خیالش، که باز فکرهای دلگیر خاکستری نکند. آژند اندازه گر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ- برای حمایت از وبلاگ بر روی لینک بالای صفحه کلیک کنید
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 17:27
در داخل منزل بشین و کسب درآمد کن منتظر چی هستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بر روی لینک بالای صفحه کلیک کن ودرآمد واقعیرا تجربه کن
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 17:23
یک کار مناسب در منزل روی لینک بالای صفحه کلیک کن
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 13:24
برای اطلاعات بیشتر بر روی لینک بالای صفحه کلیک کنید
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 13:22
برای کسب درآمد بر روی لینک بالا کلیک کنید
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 09:53
برای حمایت از ویلاگ بر روی لینک بالای صفحه کلیک کنید
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 09:20
باید عاشق شد دیوانه شد رفت و شکست کوله باری شد در پیچ رهی یا غباری شد و از کوچه گذشت تیله سنگی شد و غلطید به رود باید از کوچه گذشت ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ---- برای حمایت از وبلاگ بر روی لینک بالای صفحه کلیک کنید
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 09:09
بپیچ ای تازیانه ! خرد کن ، بشکن ستون استخوانم را به تاریکی تبه کن ، سایه ی ظلمت بسوزان میله های آتش بیداد این دوران پر محنت فروغ شب فروز دیدگانم را لگدمال ستم کن ، خوار کن ، نابود کن در تیره چال مرگ دهشتزا امید ناله سوز نغمه خوانم را به تیر آشیاسوز اجانب تار کن ، پاشیده کن از هم پریشان کن ، بسوزان ، در به در کن آشیانم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1387 10:01
برای حمایت از وبلاگ بر روی لینک بالای صفحه کلیک کنید
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1387 10:00
وقتی یکشنبه ای از یکشنبه ها و شاید دو شنبه ای از دوشمبه ها مرگ سراغ مرا بگیرد چیزی فراتر از عشق آری عشق این کهنه کلام دلاویز چشمانم را با خواب رازقی ها پیوند خواهد زد و پیچک واهمه سالیان را به مهر خواهد گسست
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1387 09:56
زندگی را می خواهیم و همواره فراموشی آن را پی دستاویزیم افتاده ایم در دام پندارها گمگشته ی هزار توی باورها فوران زدن خالی شدن از نو زاده شدن باز هم متولد خواهم شد در کمین لحظه ای هستم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1387 09:41
شهریست در خموشی و دیوارهای شهر گشتند تکیه گاه من هرزه گرد مست با خویشتن به زمزمه ام این حدیث را یا هست آنچه نیست و یا نیست آنچه هست داغم به لب ز بوسه یک شب که شامگاه زخمی نهاد بر دلم و آشنا شدیم با یک نگاه عهد ببستیم و او مرا نشناخت کیستم ! سپس از هم جدا شدیم شهریست در خموشی پرهای یک کلاغ بر پشت بام کلبه ی متروک ریخته...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 21:05
برای حمایت از وبلاگ بر روی لینک بالای صفحه کلیک کنید
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 21:05
در امتداد غروب چشمهایم طلوعی دوباره اش در بستر شکسته ی بازوانم پروازی باش بر اصوات مرده ی لبانم قناری ها و جیرجیرک ها را و سهره ها را رها کن با گامهایت بر سنگفرش سینه ام رقصی پر شکوه را آغاز کن و مرداب دلتنگی ام را پر کن از شکوفه ها ییکه میوه خواهند داد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 21:02
برای حمایت از وبلاگ بر روی لینک بالای صفحه کلیک کنید
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 20:52
سرزمینی سترون و انتظار بلوغ بی گذشت فصول در پاییزی ماندگار زنجیری از زمین برپا بندی از آسمان بر دست هراسی از گرداب در برابر تصویری از مرداب دوردست
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 20:39
همین چند لحظه پیش لابد پروانه ای که باید از پیله درنیامده است و جایی ، دستی ، گلوی کسی را فشرده است و کسی ، کنار سرنگش به خواب رفته است و همین چند لحظه پیش که برایت نوشتم عزیزترینم زمین به اوراد عاشقانه محتاج است